يا راوي حكي حكاية
ای داستان‎گو، قصه‎ای روایت کن

مادابك تكون رواية
آن را طولانی کن، چنانچه گمان شود یک رمان است

حكي لي على ناس الزمان
برایم از مردم زمان‎های گذشته بگو

حكي لي على ألف ليلة و ليلة
برایم از هزار و یک شب بگو

وعلى لنجة بنت الغولة، وعلى ولد السلطان
و درباره‎ی لنجا دختر غول و فرزند سلطان بگو

حاجيتك ماجيتك
شروع کن با داستان‎گویی‎ات

ودنا بعيد من هاذي الدنيا
و ما را از این دنیا دور کن

حاجيتك ماجيتك
شروع کن با داستان‎گویی‎ات

كل واحد منا في قلبه حكاية
هر کدام از ما در قلبش یک حکایت دارد

حكي وانسى بلي احنا كبار
روایت کن و فراموش کن که ما بالغیم

في بالك کي رانا صغار و إن آمنو کل حکایة
در ذهنت ما را کودکانی تصور کن که هر قصه‎ای را باور می‎کنند

حكي لنا على الجنة حكي لنا على النار
به ما از بهشت و جهنم بگو

على طير عمره ما طار
درباره‎ی پرنده‎ای که در عمرش هیچگاه پرواز نکرد

فهمنا معانى الدنيا
معانی دنیا را به ما بفهمان

حاجيتك ماجيتك
شروع کن با داستان‎گویی‎ات

ودنا بعيد من هاذي الدنيا
و ما را از این دنیا دور کن

حاجيتك ماجيتك
شروع کن با داستان‎گویی‎ات

كل واحد منا في قلبه حكاية
هر کدام از ما در قلبش یک حکایت دارد

یا راوي حكي كما حكوا لك
ای راوی، همانطور که به تو گفته شده، به ما نیز بگو

ما تزيد ما نقص من عندك
چیزی را از جانب خودت اضافه یا کم نکن

كاين نشفوا على بالك
ما می‎توانیم ببینیم که چه چیزی در ذهن توست

حكي لنسينا في هاد زمان
روایت کن و بگذار زمان حال را فراموش کنیم

خلينا في كان يا ما كان
ما را در دنیای "روزی... روزگاری..." نگه دار

ترجمه‎ی فارسی ترانه توسط: حسن ثابتی‎فر