03.
يا راوي حكي حكاية
ای داستانگو، قصهای روایت کنمادابك تكون رواية
آن را طولانی کن، چنانچه گمان شود یک رمان استحكي لي على ناس الزمان
برایم از مردم زمانهای گذشته بگوحكي لي على ألف ليلة و ليلة
برایم از هزار و یک شب بگووعلى لنجة بنت الغولة، وعلى ولد السلطان
و دربارهی لنجا دختر غول و فرزند سلطان بگوحاجيتك ماجيتك
شروع کن با داستانگوییاتودنا بعيد من هاذي الدنيا
و ما را از این دنیا دور کنحاجيتك ماجيتك
شروع کن با داستانگوییاتكل واحد منا في قلبه حكاية
هر کدام از ما در قلبش یک حکایت داردحكي وانسى بلي احنا كبار
روایت کن و فراموش کن که ما بالغیمفي بالك کي رانا صغار و إن آمنو کل حکایة
در ذهنت ما را کودکانی تصور کن که هر قصهای را باور میکنندحكي لنا على الجنة حكي لنا على النار
به ما از بهشت و جهنم بگوعلى طير عمره ما طار
دربارهی پرندهای که در عمرش هیچگاه پرواز نکردفهمنا معانى الدنيا
معانی دنیا را به ما بفهمانحاجيتك ماجيتك
شروع کن با داستانگوییاتودنا بعيد من هاذي الدنيا
و ما را از این دنیا دور کنحاجيتك ماجيتك
شروع کن با داستانگوییاتكل واحد منا في قلبه حكاية
هر کدام از ما در قلبش یک حکایت داردیا راوي حكي كما حكوا لك
ای راوی، همانطور که به تو گفته شده، به ما نیز بگوما تزيد ما نقص من عندك
چیزی را از جانب خودت اضافه یا کم نکنكاين نشفوا على بالك
ما میتوانیم ببینیم که چه چیزی در ذهن توستحكي لنسينا في هاد زمان
روایت کن و بگذار زمان حال را فراموش کنیمخلينا في كان يا ما كان
ما را در دنیای "روزی... روزگاری..." نگه دار
ترجمهی فارسی ترانه توسط: حسن ثابتیفر